آقای من امشب غزل تغییر کرده شعرم فضای تازه ای تصویر کرده
شعرم همیشه گفتن «آقابیا» بود ذکر قنوتم خواندن «آقا بیا» بود
امشب، ولی دیدم که اینجا جای تو نیست بین تمام قال ها، آوای تو نیست
دیگر میا اینجا کسی در فکرتان نیست اصلا نیاز هیچ کس، صاحب زمان نیست
زنها گرفتار اصول خاله بازی مردان پی راهی برای پول سازی
در اولویت کسب و کار ست و تجارت حالا اگر فرصت زیاد آمد، عبادت
روزی هزار و خورده ای دعوا سرِ پول اصلا تمام حرص و جوش ما سر پول
این سینما هم که طرفدارش زیاد ست بیچاره مأمور بلیط کارش زیاد ست
یا "مش ماشالا" یا "وفا" یا "کیفر" و "آل" این تازه بحث سینما، منهای فوتبال
هی اِل کلاسیکو، پلی آف، لیگ برتر یک جمعه ی حساس و شهرآورد دیگر
کنسرت موسیقی پاپ و رپ، کلاسیک میز و موبایل و ماشین و ویلا و پیک نیک
جشن تولد، سیسمونی، عقد و عروسی آهنگ تازه، تیپ نو، موی تیفوسی
شیطان ملعون لشکری کرده مهیّا ذهن من و امثال من درگیر اینها
حالا تو اصلا جای من، با این مشقت وقت دعای ندبه می ماند برایت؟!
جمعه که تعطیل ست و دائم خواب ماندیم خیلی هنر کردیم اگر یک عهد خواندیم!
《ما شیعه ایم اما فقط در ثبت احوال》 ما بی بخاریم و گرفتاریم و بی حال
ما را هوای نفسمان بیچاره کرده با هر گناهی بینمان افتاده پرده
عیسی نفس! جانی بده این مرده ها را لطفی کن و دستی بکش روی دل ما
آقای من بیدارمان کن این چه حالیست؟ ولله در افکارمان جای تو خالی است!
مردیم از بس حرص و جوش پول خوردیم! از تو جدا ماندیم و آخر گول خوردیم
آقا ببخشم جان تو! جان عمویت! شرمنده از روی توأم، قربان رویت
پایان شعرم را عوض کردم دوباره از شعرهای قبلی ام خواندم دوباره
دق کردم از بس گریه کردم کی میایی؟ امّیدوارم که این جمعه بیایی